ای مدنی برقع مکی نقاب
سایه نشین چند بود آفتاب
*
گر مهی از مهر تو سویی بیار
گر گلی از باغ تو بویی بیار
*
منتظران را به لب آمد نفس
ای ز تو
فریاد ، تو فریاد رس
*
سوی عجم ران منشین در عرب
زرده روز اینک و شبدیز شب
*
ملک نو آرای و جهان تازه کن
هر دو جهان را پر از آوازه کن
*
سکه تو زن تا امرا کم زنند
خطبه تو خوان
تا خطبا دم زنند
*
باز کش این مسند از آسودگان
پاک کن این منبر از آلودگان
*
خانه غولند بپردازشان
در غـَله دان عدم اندازشان
*
کم بکن اجرا که زیادت خورند
خاص کن اقطاع که غارتگرند
*
از طرفی رخنه دین می کنند
وز دگر اطراف کمین می کنند
*
ما همه جسمیم بیا جان تو باش
ما همه دیویم سلیمان تو
باش
*
شحنه تویی قافله تنها چراست ؟
قلب تو داری عَلـَم آنجا چراست ؟
*
شب به سر ماه یمانی در آر
سر چو مه از بـُرد یمانی بر آر
*
با دوسه دربند، کمر بند باش
کم زنِ این کم زده ی چند باش
*
خیز و بفرمای سرافیل را
باد دمیدن دو سه قندیل را
*
زآفت این گنبد آفت پذیر
دست بر آور همه را دست
گیر
*
هر چه رضای تو به جز راست نیست
با تو کسی را سر واخواست نیست
*
گر نظر از راه عنایت کنی
جمله مهمّات کفایت کنی
*
دایره بنمای به انگشت دست
تا به تو بخشیده شود هر چه هست
*
با تو تصرّف که کند وقت کار ؟
از پی آموزش مشتی غبار
*
از تو یکی پرده بر انداختن
وز دو جهان خرقه در انداختن
*
مغز نظامی که خبر جوی
توست
زنده دل از غالیه بوی توست
*
از نفسش بوی وفایی ببخش
ملک سلیمان به گدایی ببخش
*****
مخزن
الاسرار نظامی گنجوی